سفارش تبلیغ
صبا ویژن

والآخرةٌ خیرٌ و أبقی


تعداد بازدید

v امروز : 10 بازدید

v دیروز : 1 بازدید

v کل بازدیدها : 46976 بازدید

فهرست موضوعی یادداشت ها

90زن نمونه تاریخ . أبجد . ادعای برتری عمر بر امام علی(علیه السلام) . ازدواج مادر امام سجاد (ع) . استغفار شش معنا دارد . اصل الورع . اگر نماز شب نخوانى، عاقّت مى کنم! . المنافقین فى الدّرک . اهل تسنن درباره فاطمه زهرا . بالأخره پنیر خوردن مکروه یا مستحب؟ . بالالف الفة و بالیاء یقینا . پنج روز یادت نره . پیامبر و گوشت . ترک لقمه اى که بدان نیاز دارم . تمدن چیست ؟ نتیجه نفوذ زنان پاکدامن است . توریة ،انجیل ، زبور و قرآن . جواب میرداماد در قبر . چرا این همه مرجع تقلید . حالات ملا صدرا . حجاب فاطمه . حضرت علی علیه السلام . خانه کعبه ، دوهزار سال قبل از آدم . دانیال نبی و نان . درباره به . درباره زن . درباره گو.شت . زبان قرآن . زکات در ادیان . زکات در انجیل . زن سه شوهره . زن و خدا . زنان راوی . زنی در یک شبانه روز ، پنج مرتبه حرام ، و پنج مرتبه حلال ؟ . سوسمار امام منافقان . شهد ثانی . شهید اول در کتاب دروس . عشق ظالمی است که به احدی رحم نمی کند . عمر گفت : زنده نباشم . فاطمه (س) . گریه امام حسن (ع ) از دو چیز . گوشت وسخن معصومین . محاسبه نفس . محجة البیضاء 5/ . مغز استخوان . ناصبی بودن ابن تیمیه . نامحرم وقطع پا . نامه آخوند خراسانى به محمد على شاه . نان در نگاه معصومین . نمک . یقظه تا توکل .

مطالب قبلی

88/1/4 :: 5:1 عصر

عبدالله بن مبارک گوید: به زیارت خانه خدا مى رفتم . در بین راه زنى فرتوت با چادرى یشمین دیدم .
گفتم : السلام علیک . گفت : سَلامٌ قَولا مِن رَبٍّ رَحیمٍ.گفتم : در این مکان چه مى کنى ؟گفت : وَ مَن یُضلِلِ اللهُ فَلا هادِىَ لَهُ.دانستم که را ه را گم کرده است . پرسیدم : به کجا مى روى ؟
گفت : سُبحانَ الَّذى اَسرى بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَى المَسجِدِ الاَقصى .فهمیدم به مکه رفته و اکنون عازم بیت المقدس مى باشد.گفتم : چه مدتى است در اینجا بسر مى برى ؟گفت : ثَلاثُ لَیالٍ سَوِیا.گفتم : غذائى با تو نمى بینم ، چه مى خورى ؟گفت : هُوَ یُطعِمُنى وَ یَسقینِ. گفتم : چگونه وضوء مى گیرى ؟گفت : فَاِن لَم تَجِدوُا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیدا.گفتم : مقدارى غذا با من هست میل مى کنى ؟گفت : ثُمَّ اَتِمُّوا الصِّیامَ اِلَى اللَّیلِ.گفتم : ماه رمضان نیست ، مى توانى افطار کنى .گفت : وَ مَن تَطَوَّعَ خَیرا فَاِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلیمٌ.گفتم : در سفر روزه گرفتن مباح است ؟گفت : وَ اَن تَصُومُوا خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم تَعلَمُونَ.گفتم : چرا همچون من سخن نمى گوئى ؟گفت : ما یَلفَظُ مِن قَولٍ اِلا لَدَیهِ رَقیبٌ عَتیدٌ.گفتم :از کدام قبیله هستى ؟گفت : وَ لاتَقفُ مالَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ اَنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤ ادَ کُلُّ اوُلئِکَ کانَ عَنهُ مَسئُولا.گفتم : سخن بسیار گفتم ، مرا ببخش .گفت : لاتَثریبَ عَلَیکُمُ الیَومَ یَغفِرُ اللهُ لَکُم .گفتم : اگر اجازه دهى ترا بر شترم سوار کنم تا به کاروان برسى .گفت : وَ ما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ یَعلَمهُ اللهُ.پیاده شدم و شتر را خواباندم . چون خواست سوار شود.گفت : قُل لِلمُؤ مِنینَ یَغُضُّوا اَبصارَکُم .پس چشم خود بستم . هنگام سوار شدن شتر رم کرد و چادرش پاره شد.گفت : وَ ما اَصابَکُم مِن مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَت اَیدیکُم .گفتم : بگذار پاى شتر را ببندم .گفت : فَفَهَّمناها سُلَیمانَ.پس پاى شتر را بستم و سوار شد.گفت : سُبحانَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنا لَهُ مُقرَنینَ.آنگاه زمام ناقه را گرفتم و بر اوصیحه زدم و به سرعت پیش مى رفتم گفت : وَاقصِد فى مَشیِکَ وَ اغضُض مِن صَوتِکَ.حرکت خود را آهسته کردم و زیر لب آواز مى خواندم .گفت : فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ القُرآنِ.گفتم : از سخنانت پند گرفتم .گفت : وَ ما یَذَّکَرُ اِلا اوُلُوا الاَلبابِ.گفتم : آیا شوهر دارى ؟گفت : یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا لاتَسئَلُوا عَن اَشیاءَ اِن تُبدَ لَکُم تَسُؤ کُم .دیگر با وى سخن نگفتم تا به قافله رسیدیم .گفتم : چه کسى را در قافله دارى ؟گفت : اَلمالُ وَ البَنُونَ زینَةُ الحَیوةِ الدُّنیا.گفتم : در راه حج به چه کار آمده اند؟گفت : وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجمِ هُم یَهتَدوُنَ.دانستم آنان راهنماى حاجیان هستند.گفتم : نام فرزندانت چیست ؟گفت : وَاتَّخَذَ اللهُ اِبراهیمَ خَلیلاً وَ کَلَّمَ اللهُ مُوسى تَکلیما، یا یَحیى خُذِ الکِتابَ بِقُوَّةٍ.پس چون نام آنها را دانستم ، ایشان را صدا زدم ، سه جوان همچون قرص قمر پیش آمدند.گفت : فَابعَثُوا اَحَدَکُم بِوَرَقِکُم هذِهِ اِلَى المَدینَةِ فَلیَنظُر اَیُّها اَزکى طَعاما فَلیَاءتِکُم بِرِز قٍ مِنهُ.یکى از فرزندانش رفت و خوراکى برایم آورد.گفت : کُلُوا وَ اشرِبُوا هَنیئا بِما اَسلَفتُم فِى الاَیامِ الخالِیَةِ.گفتم : از این طعام نخورم تا مرا از حال مادر خویش آگاه سازید.گفتند: مادر ما چهل سال است نیازمندیهاى خود را با آیات قرآن اظهار و بر طرف مى کند، و جز به قرآن سخن نگوید تا مبادا با گفتن سخن بیجا مورد خشم خداوند قرار گیرد. و او کسى جز فضه خادمه ، تربیت یافته مکتب زهراء نبود.گفتم : ذلِکَ فَضلُ اللهِ یُؤ تیهِ مَن یَشاءُ وَاللهُ ذوُالفَضلِ العَظیمِ.


نوشته های دیگران ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ


منوى اصلى

خانه v
شناسنامه v
پارسی بلاگv
پست الکترونیک v
 RSS  v

درباره خودم

والآخرةٌ خیرٌ و أبقی
سیّد میرصادق رحمتی
أنا المیر صادق بن المیر محّمد بن السیّْد الرضا ،أوصیکم بتقوی الله و بما أوصی امام العصر (عج)،هو الورع فی دینکم والإجتهاد لله و صدق الحدیث و أداء الأمانة،إلی من ائتمنکم من بر أو فاجر و طول السجود ... و کونوا لنا زینا و لا تکونوا لنا شینا أحفظوا ما وصیتکم به و أستودعکم الله و أقرءٌ علیکم السلام.

لوگوى وبلاگ

والآخرةٌ خیرٌ و أبقی

اوقات شرعی

اشتراک در خبرنامه

 

template designed by Rofouzeh